English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3149 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
square peg in a round hole <idiom> U شخصی که مناسب کاری نباشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
low priority work U کاری که مهم نباشد
concertina fold U قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
nerd U شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds U شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
copyright U شخصی که دارای حق کپی در کاری است
copyrights U شخصی که دارای حق کپی در کاری است
background processing U کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
programmers U شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
programmer U شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
CD WO U مناسب برای ذخیره سازی متون آرشیو و یا آزمایش ROM-CD پیش از دوباره کاری
naive user U شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
cover one's tracks <idiom> U پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
trial and error <idiom> U یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
to be on the safe side U باقی نباشد
at least U هیچ نباشد
unrepresentative U کسیکهداراینظراتعمومیوعام نباشد
For all we know he may be living . U از کجامعلوم که زند ؟ نباشد
not too expensive U خیلی گران نباشد.
impasse U حالتی که از ان رهایی نباشد
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
The shell does not always contain a pearl. <proverb> U همیشه در صدف گوهر نباشد .
to not give a stuff about something [British E] U برایشان اصلا مهم نباشد.
to not give a toss about something [British E] U برایشان اصلا مهم نباشد.
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
to not give a hoot in hell for something U برایشان اصلا مهم نباشد.
simple U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
simplest U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
right out <idiom> U به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
other things being equal U اگر برای چیزهای دیگر نباشد
sinecures U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecure U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
illegal U دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
rigid U یک چیز محکم که قبل خم شدن نباشد
null U لیستی که حاوی هیچ چیز نباشد
Just sign here and leave at that . U اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
If anything ,it is more expensive. U اگر گرانتر نباشد مسلما" ارزانتر نیست
factory U قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
factories U قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
no man's land U سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
capital expenditure U هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
i speak under correction U انچه می گویم ممکن است درست نباشد
poll degree U درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
figures U آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
figure آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
machine address U مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
gentelmen's agreement U کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
figuring U آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
to not give a shit about something U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
She is forty if a day . U چهل سال راشیرین دارد ( اگر بیشتر نباشد )
to not give a smeg about something [British E] U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a damn about something [somebody] U برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
What You See Is All You Get U برنامهای که خروجی صفحه نمایش آن به صورت دیگر قابل چاپ نباشد.
glid U تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
unpriced U درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
unformatted U 1-فایل متن که حاوی هیچ دستور فرمت , حاشیه یا نحوه نوشتن نباشد.2-
purchase U هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
lapped U ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
lap U ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
purchased U هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchases U هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
ideology U بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideologies U بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
stacks U پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
stacked U پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
stack U پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
common nuisance U منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
an impossible hat U کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
bombs U یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed U یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed out U یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
biaxial deformation U خمشی که در یک قطعه مستقیم الخط ایجاد میشودموقعی که تحت تاثیر زوج نیرویی که صفحه ان باهیچیک از سطوح اصلی اینرسی منطبق نباشد
bomb U یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
presentment U اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
machine U غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machined U غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machines U غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
oportuneness U مناسب
close fit U مناسب
beneficial <adj.> U مناسب
handy [useful] <adj.> U مناسب
functional <adj.> U مناسب
purposive <adj.> U مناسب
purposeful <adj.> U مناسب
proper U مناسب
appropriate [for an occasion] <adj.> U مناسب
suitable <adj.> U مناسب
handy <adj.> U مناسب
becoming U مناسب
applicatory <adj.> U مناسب
utile [archaic] [useful] <adj.> U مناسب
utilitarian [useful] <adj.> U مناسب
valuable <adj.> U مناسب
congurous U مناسب
condign U مناسب
advantageous <adj.> U مناسب
optimum U مناسب
fits U مناسب
by fits and starts U مناسب
fittest U مناسب
serviceable <adj.> U مناسب
adaption U مناسب
purpose-built <adj.> U مناسب
practical <adj.> U مناسب
apposite U مناسب
fit U مناسب
helpful <adj.> U مناسب
adequate <adj.> U مناسب
habile U مناسب
useful <adj.> U مناسب
appropriate <adj.> U مناسب
relevant U مناسب
expedient <adj.> U مناسب
practicable <adj.> U مناسب
accomodating U مناسب
convenient <adj.> U مناسب
irrelative U نا مناسب
sufficient <adj.> U مناسب
satisfactory <adj.> U مناسب
fitting U مناسب
pertain U مناسب
idoneous U مناسب
pertained U مناسب
in point U مناسب
accurate [correct] <adj.> U مناسب
correct <adj.> U مناسب
sufficing <adj.> U مناسب
infelicitous U نا مناسب
shapeable U مناسب
exact <adj.> U مناسب
pertains U مناسب
semblable U مناسب
proper <adj.> U مناسب
good [sufficient] <adj.> U مناسب
euqal U مناسب
incompetent U نا مناسب
appropriate [to] <adj.> U مناسب [به]
vantage U مناسب
acceptable <adj.> U مناسب
assorted U مناسب
tailored U مناسب
real <adj.> U مناسب
true <adj.> U مناسب
adaptations U مناسب
adaptation U مناسب
civil U شخصی
personal U شخصی
privates U شخصی
ones U شخصی
one U شخصی
personas U شخصی
personae U شخصی
civilians U شخصی
civilian U شخصی
personable U شخصی
private U شخصی
persona U شخصی
informal U شخصی
some one U شخصی
the proper time to do a thing U موقع مناسب
wintery U مناسب زمستان
seasonable U مناسب فصل
felicitous U مناسب مقتضی
moderates U میانه رو مناسب
topicality U حالت مناسب
appositely U بطور مناسب
commodities U وسیله مناسب
efficiently U به یک روش مناسب
adequate U بسنده مناسب
commodity U وسیله مناسب
adaptable U مناسب سازوار
meet U مناسب دلچسب
meets U مناسب دلچسب
fair weather U مناسب برای
accommodating U منزل مناسب
opportune U درخور مناسب
acceptable quality level U کیفیت مناسب
tailors U مناسب کردن
suited U مناسب بودن
seem U مناسب بودن
seemed U مناسب بودن
appropriates U درخور مناسب
suitable conditions U شرایط مناسب
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1incentive
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1This student is stupid ,close the book on him.
3midas touch
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com